آرتین

آرتین جان تا این لحظه 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن دارد

کار جدید من!

شیشل مامان از 2-3روز پیش(2ماه و 5روزگی)علاوه بر صدای آقوصدای آبو هم از خودت در میاری.3 4 روزی هم هست لب میذاری و گریه میکنی و مهمتر از هم اینکه شب ها نمیذاری بخوابیم.خوب البته تقصیر مامان بابا هم هست چون 5شنبه بردیم اذیتت کردیم.خیلی شیرین و ناز شدی عزیزم.خیلییییییییییییییی.دو 3هفته هست که معنی دار واسمون  میخندی.قربون خنده هات برم.


تاریخ : 30 بهمن 1391 - 23:50 | توسط : مامان الهه | بازدید : 975 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

آرتین تو بغل ببعیه مامان

آرتین تو بغل ببعیه مامان

گل ببعی این ببعیه مامانه که قبل از اینکه مامانه شما بشم مامانم واسه تولدم به من داده بود منم چون تورو دوست داشتم اجازه دادم تو باهاش عکس بگیری!(باشه مامان؟توروخدا.گناه دارم بزرگ شدی پاره پورش نکنی ها!قول میدم مامانه خوبی باشم.هه هه هه)ولی از چشمای خوشگلت پیداست واسش نقشه کشیدی!
تاریخ : 28 بهمن 1391 - 20:32 | توسط : مامان الهه | بازدید : 2766 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

بزرگ مرد کوچک و بابا مجتبی!

بزرگ مرد کوچک و بابا مجتبی!


تاریخ : 28 بهمن 1391 - 20:30 | توسط : مامان الهه | بازدید : 2001 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

ببینید من قوی ام

ببینید من قوی ام

قربونت برم مامانی این عکسو وقتی داشتیم آمادت میکردیم بابایی ازت گرفت.دوست داریم بوس.بابایی خیلی خوشحاله ها!!!
تاریخ : 27 بهمن 1391 - 06:52 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1036 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

به جا آوردن سنت مسلمان شدن گل پسری

سلام گل پسری.الان که دارم واست این یادداشتو مینویسم ساعت 10 پنج شنبه است ما خونه عزیزیم .این چند روز دوباره من و بابا نگرانت بودیم آخه واست یه نقشه ی دیگه کشیده بودیم.نقشه نبودها مجبور بودیم.امروز ساعت 6 بردیمت پیش دکتر روضاتی که ... .بعدا بهت میگم که چی.من و بابا که کم دل.عزیزو با خودمون بردیم من از اتاق رفتم که نبینم دکتر چی کار میکنه اما تو طبق معمول شیشه نگرفتی و من مجبور شدم بیام شیرت بدم.سرمو اون طرف کردم که تورو نبینم.دکتر سفارشی بی حست کرد و توآم با خیال راحت شیر خوردی.الانم خوابه خوابی.قربونت برم فرشته کوچولو خیلی ناراحتت هستم مامانی اما میگن بچه هرچی نی نی تر باشه بهتره زوتر خوب میشه.مسلمون شدن هم درد سر داره ها!!!


تاریخ : 27 بهمن 1391 - 06:32 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1209 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

مورچه ی ما بعد از واکسن دو ماهگی

مورچه ی ما بعد از واکسن دو ماهگی


تاریخ : 24 بهمن 1391 - 09:13 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1321 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر

برای پسرم

سلام عزیز دلم.امروز که دارم این یادداشتو واست مینویسم تازه رفتی توی 3ماهگی یعنی یه کوچولو بزرگتر شدی.هرروز صبح که من و بابایی چشمامونو باز میکنیم و صورت ماه تورو نگاه میکنیم از خدا به خاطر فرشته کوچولویی که به ما داده تشکر میکنیم.روز به روز داری شیرین تر میشی و جات رو تو دل مامانی و بابایی باز میکنی.اونقدر دوست داریم کهههههههههههههههههه نمیدونم بگم چقدر.بابایی معمولا از خودش برات شعر در میاره منم همین طور صد رحمت به شعرای بابا حداقل قافیه دارن ولی شعرای مامانی فقط آهنگ دارن!!!روزای اولی که به دنیا اومده بودی خیلی نی نی بودی 3کیلو و 60 گرم بودی قدت هم 50سانت بود.دور سرت هم 35 سانت.حالا که دو ماهگیت تمام شده تازه با لباسهات شدی5 کیلو و 400 یعنی بدون لباس 200 گرم کمتری.آخریک ماهگیت 4کیلو و 600 بودی.یک هفته قبل از اینکه بخوام ببریم واکسن دو ماهگیتو بزنیم من و بابا خیلی نگرانت بودیم همه میگفتن خیلی واکسن سختیه.روزی که میخواستیم ببریمت خانه بهداشت نمیدونی ما چه استرسی داشتیم عمه زهرا رو با خودمون بردیم که هوای تو رو داشته باشه.ما اصلا طاقت گریه هات رو نداریم.خیلی صبح سخت و بدی بود مامان.تو که گریی میکنی منم باهات همراهی میکنم خنده داره!!!بابا میگه نی نی خودش نینی دار شده.چون که 22بهمن تعطیل بود 21 ام واکسنت رو زدیم و رفتیم خونه ی عزیز که به من کمک کنه.خداروشکر خیلی اذیت نشدی تب کردی ولی من و عزیزمواظبت بودیم.شب هم اونجا خوابیدیم.انقدر ناز شدی مامانی دیگه وقتی باهات حرف میزنیم از خودت صدا های عجیب غریب در میاری که من و بابا زحمت ترجمه کردنش رو به عهده داریم.هرجور دلمون میخواد تفسیرش میکنیم.وقتی از یه چیزی ناراح باشی یه صدایی درمیاری که من عاشق اون صداتم بابایی عاشق غرغر کردناتع.صدای گریه تورو گذاشته واسه زنگ موبایلش.خیلی بابای با مزه ای داریانواع بازی ها باهات میکنه پیتیکو بازی وول وولی بازی دماغ بازی اینا مخصوص الانه که نینی هستی.بازی های دیگه هم واست داره.مامانی خیلی قلقلکی هستی ها!خیلی دوست دارم تک تک لحظه هات و کارهاتوواست ثبت کنم اما...فکر کنم بعدا که بزرگ بشی دونستن اینکه چه کارهایی میکردی واست جالب باشه.دوست داریییییییییییییییییییم.


تاریخ : 24 بهمن 1391 - 03:31 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1056 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

دست کوچولو

دست کوچولو

گل پسرم این عکسو از دست کوچولوت گرفتم.اینجا دوماهگیت داشت تمام میشد.(یک ماه و 28 روزگی.)
تاریخ : 24 بهمن 1391 - 02:52 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1946 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

دست کوچولوی آرتین توی دومین روز تولدش

دست کوچولوی آرتین توی دومین روز تولدش

این عکسو عمه زهرا از دست خوشکلت گرفته
تاریخ : 19 بهمن 1391 - 22:30 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1082 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر