پسر گلی دیروز مامانی میخواست بره آرایشگاه میدونی که هفته ی دیگه عروسی زهرا عمه است.اول با خودم بردمت آرایشگاه که اگه گرسنه شدی پیشم باشی زهرا عمه ازت مراقبت میکرد.ولی دیدیم این طوری بیشتر اذیت میشی بابایی اومد بردت خونه عزیز و.... .زنگ زدم بابا ببینم تو چی کار میکنی گفت آرتین گرسنه شده منم گفتم بیارش پیشم وقتی اومدی دیدم بالای لبت زخم شده.نگو بابایی تورو گذاشته بود رو تخت خوابیده بودی و بعد که بیدار شدی غلت خوردی و از تخت افتادی پایین.خدا رحم کرده مامان.شارژر دوربین خرابه وگرنه ازت عکس میگرفتم.بووووس.
کار خیلی خیلی عجیب!!!!!!
چند کلمه حرف
گل پسرم امروز که دارم واست مینویسم 4 ماه و 29 روزته.تو بغل مامان نشستی و حرکت دست منو دنبال میکنی.دو روزه که بابا علی از کویت اومده از اون موقع که تو به دنیا اومده بودی تا حالا تو رو ندیده بود.ما رفتیم فرودگاه دنبالش تا تو رو زودتر ببینه انقدر ذوقتو کرد.یه عالمه سوغاتی هم داشتی.مامان این روزا حال و حوصله نداره نمیدونم چرا!!!خوبه تو روداریم.شیرینیه زندگیمون شدی.هنوز موفق نشدی سینه خیز بری و هرچی به دستت برسه میکنی دهنت.امروز بابا مجتبی با عزیز و بابا علی رفتن بیرون من و توام خونه ایم.جمعه هم هست.رااااااااااااااااااستی دیروز برای اولین بار خودمون بردیمت حمام خیلی خوب بود اصلا هم گریه نکردی.بوس بوس.فکر کنم اومدن.
کار جدید آرتین
نفسم دو روزه که صدای خودتو کشف کردی و مثل اینکه حسابی هم از صدات خوشت اومده.واسه خودت غلت میزنی و شروع میکنی به جیغ جیغ کردن و بعد کلی ذوق خودت و میکنی و میخندی.2 روزی هم هست که تلاش میکنی سینه خیز بری.قربونت برم مامان.امروز 4 ماه و 16 روزته.