درد و بلات به جونم مامانی از 3شنبه شب که عمه زهرا رو مهمون کردیم و کلی اون شب ترسوندیمون خیلی بهونه گیر شدی فکر کنم ی کم سرما خورده بودی شب حالت بد شد و من و بابا با اینکه مهمونا خونمون بودن زودی بردیمت دکتر.ولی دکتر حتی یه معاینه ساده هم نکرد ولی بعد از اون شب یه کم سرفه کردی و امروز تصمیم گرفتیم دوباره ببریمت دکتر.بردیمت پیش دکتر زندی و گفتم که گوشتو میگیری و بهونه گیر شدی گوشت رو معاینه کرد و واست یه نوار گوش نوشت فوری بردیمت که تا دیر نشده جوابو واسه دکترت بیاریم و متاسفانه دکتر گفت که گوشت عفونت کرده مخصوصا گوش راستت من و بابا خیلی ناراحت شدیم.دکتر زندی هم مارو فرستاد پیش یه متخصص گوش و حلق و بینی(دکتر آیت)با اینکه دیر وقت بود و منشی دکتر نوبت نمیداد بهمون نامه ی دکتر زندی رو نشونش دادیم و صبر کردیم تا آخرین نفر بریم پیش دکتر تا دکتر معاینه ات کنه اون هم گوشت رومعاینه کرد و یه سری دارو واست نوشت و گفت 95%به این دارو جواب میدن و اگر خدایی نکرده بهتر نشدی باید جور دیگه درمان بشی. خدا کنه زودی خوب بشی ما خیلی نگرانتیم.بوس.
خیلی خطرناک شدی مامانی!!!!!
یک هفته است که نمیشه چشم ازت برداشت مامانی خیلی خطرناک شدی دستتو میخوای بگیری به دیوار و بلند بشی بعد صورتت میخوره تو دیوار آخه مگه تو مورچه ای؟تو رورویک هم که میشینی هیچ چیز از دستت در امان نیست.دست به مبل ها میگیری و پا میشی.اگه بالشت بذارم دورت که سرت نخوره به کشو ها دستت رو میگیری به تخت و بلند میشی.رو زمین اگه اندازه ی یه نقطه آشغال باشه به نظرت همون خوشمزه ترین چیز روی زمین و زود میذاریش دهنت.اگه یه روز منو نترسونی که شب نمیشه دیگه هر صدایی که میاد فکر میکنم وااااااای آرتین بود.این هم کاریه که امروز انجام دادی.دستتو گرفتی به قفسه ها تا بلند بشی قفسه رو با هرچی توش بوده انداختی.ماشالا پسرم.
سال پیش همچین روزی...
سال پیش همچین روزی20تیر91 تو دل مامانی بودی.مامان و بابا نمیدونستن تو دخملی یا پسر آقای دکتر واسه مامانی سونوگرافی نوشته بود که هم وضع سلامتیت رو بدونیم هم جنسیتت رو.همراه بابا وارد مرکز سونوگرافی شدیم و نوبت گرفیم دل تو دل هیچ کدوممون نبود واسمون هم فرقی نمیکرد که نی نی مون پسر باشه یا دختر فقط سلامتیت رو میخواستیم.کلی نشستیم تا بالاخره نوبتمون شد وارد اتاق شدیم.انقدر جالب بود واسمون که تورو میدیدیم بابا اولین باری بود که صدای قلبت رو میشنید و اشک شوق میریخت آقای دکتر جزییات بدنت رو نشون میداد میگفت این دهنشه این پاهاشه این دستاشه این قلبشه این ستون فقراتشه و غیره.انقدر وول میخوردی که نگو منم به آقای دکتر گفتم پس چرا من حرکاتش رو نمیفهمم گفت اگه قرار بود این همه رو بفهمی که دیوونه میشدی یه وقتاییش هم دستت رو میبردی طرف دهنت یا میبردی بالا آقای دکتر گفت این بچتون هم دایم دستش بالاستتا ببینی دنبال چی میگرده تو آسمونا؟! بالاخره فهمیدیم که توگل پسری.زنگ زدیم به عزیز وآنا و عمو محمد و خاله نسرین و گفتیم که جنسیتت مشخص شده و خداروشکر صحیح و سالم هم هستی.و از اون روز بود که شروع کردیم به انتخاب اسم برای شما. فیلمش رو هم واست نگه داشتیم عزیزم. این جا صدای ضربان قلبتو میشنیدیم
210روز قشنگ رو با هم گذروندیم.
کار جدید آرتین.
پسر مامان دوباره چند تا کار جدید انجام میدی.دیروز که خونه ی آنا بودیم همه+ ذ++++++++++++++++++ (این چیزایی که میبینی کار شماست که داری به مامان کمک میکنی تایپ کنه)رفته بودن طبقه پایین و کارهای عروسی آقا حامد رو انجام میدادن منم تورو آوردم بالا که یه کم استراحت کنی و واسه خودت بازی کنی.همین طوری که نگاهت میکردم دیدم آروم آروم داری با خودت تمرین چهار دست و پا رفتن میکنی خیلی بامزه بود کوچولو کوچولو دست و پاهاتو میبردی جلو .(17تیرماه 6ماه و 28روزگی)دیگه واسه خودت هم مردی شدی و تنها و بدون کمک میشینی.از حالت نشسته هم میتونی بری به چهار دست و پا ولی هنوز موفق نشدی کار برعکسش رو انجام بدی.البته داری تلاش خودتو میکنی.زودتر از اونی که ما فکرش رو میکردیم داری بزرگ میشی مامانی.دیگه دستات رو هم میگیری به هرجایی که اراده کنی و بلند میشی.داری خطرناک میشی ها!!!دوست دارم هوارتا.بوس.
اولین دیدار آرتین و مامانی
خبر جدید!
مامانی دومین دندونت هم جوونه زده و یه کار جدید هم یاد گرفتی و اون این هستش که وقتی آهنگ میزنیم واست(دو دورو دو دو دورو دو)چهار دست و پا میشی و مثل نای نای جلو وعقب میری.نگین امروز واست آهنگ میزد و کشف کردکه تو این کارو یاد گرفتی در ضمن امروز تا هیجانی میشی یکی از انگشتای دستتو میکنی دهنت و تند تند میخوریش.قربون این نمک ریختنات بشه مامانت.(9تیر92)6ماه و20 روزگی
خبر بدید به انبار گندم پسر ما در آورده مروارید دندون
ناز پسری مامان اولا که عیدت مبارک دیروز اولین نیمه شعبانی بود که کنار من و بابایی بودی پارسال این موقع تو دلم بودی امسال تو بغلم بودی.خداروشکر میکنم به خاطر این نعمت خوب.تو این دو روزه یه کوچولو هم مزه ی نذری هارو چشیدی.حسابی هم خوشت میومد.دیشب با عمه زهرا و خاله نسرین اینا رفتیم پل خواجو.دیگه هر غذایی که خودمون میخوریم باید حتما اول بدیم شما بچشی.دیشب هم طبق معمول یه کوچولو از آب آش رشته ی نذری دادم بهت.بعدش هم بابایی داشت چایی نبات میخورد نذاشتی بیچاره بفهمه چی میخوره من هم یه کوچولو از چایی رو با انگشت میدادم دهنت که دیدم بلههههههه..... گل پسرم دندونش جوونه زده(6ماه و 14روز.3تیر 92).انقدر من و بابا خوشحال شدیییییییم.قربونت برم من میدیدم یه کم بهونه گیر شده بودی و بد میخوابیدی ها.ولی هیچ کدوم از علایم دندون در آوردن رو نداشتی.فقط خیلی آواز میخوندی.قربون صدات برم.خداروشکر که اذیت نشدی.مبارکت باشه مامان.چند روزی هم هست که داری تمرین نشستن میکنی.یه چند دقیقه هم میتونی تنها و بدون کمک بشینی.آواز خوندنت هم که روز به روز داره بیشتر میشه هر وقت حوصلت سر میره یا اینکه خوابت میاد مشغول آواز خوندن میشی اون هم با صدای بلند.قیافت هم جدی میگیری که یه موقع کسی مزاحم تمرینات آوازت نشه.یه موقع هایی هم توی آوازت آبابابابابا میگی یه وقتی هم واسه دندونت میگی دددددددد و لثه هاتو روی هم فشار میدی.دیگه هرچی مانع هم سر راهت باشه رد میکنی و به هدفت میرسی.روی نوک انگشت های پاهات می ایستی و دستات هم روی زمین میذاری انگار که میخوای بلند بشی.وقتی میخوای من یا بابایی بغلت کنیم میای کنار پای ما می ایستی و با دست میزنی روی پا هامون.الان هم اومدی گفتی منو بغل کن مهلت هم نمیدی من بنویسم بقیه اش باشه واسه بعدا.دوست دارم.بوس.