آرتین

آرتین جان تا این لحظه 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن دارد

تولد تولد تولدت مبارک

سلام عزیزم.تولد یک سالگیت مبارک باشه مامانی.بالاخره بعد از کلی دو دلی تصمیم گرفتیم که واست یه تولد کوچولو بگیریم.نمیدونم چرا نمیتونم عکساتو بذارم فعلا این پست رو گذاشتم فکر نکنی مامان واست وقت نذاشته پسرم.ایشالا تولد صد و بیست سالگیت رو جشن بگیریم نفس.ممنون از خاله هایی که تولد آرتین جون رو بهمون تبریک گفتن.

                            


تاریخ : 25 آذر 1392 - 02:15 | توسط : مامان الهه | بازدید : 2556 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

یه نوشته بعد از کلی وقت

سلام پسر مامان.خوبی بزرگمرد؟!میبینم که مامانی رو حسابی مشغول کردی دیگه دیر به دیر میرسم بیام به پیجت سر بزنم.کلی پیشرفت داشتی تو این چند وقت ماشالا هزار ماشالا دیگه داری مردی میشی واسه خودت چند روزه دیگه تولدت هستش عزیزم اما به احترام ماه صفر فکر نمیکنم واست تولد بگیریم.ایشالا سال بعد که خودت هم مرد شده باشی و به مامان بابا واسه برگزاری جشنت کمک کنی.از شیرین کاری های با مزت بگم که دلمون رو میبره.دیگه خیلی دوست داری راه بری باید دستت رو بگیریم و تو خونه راه ببریمت دیگه از چهار دست و پا رفتن خسته شدی.باهامون دالی بازی میکنی.اگه خواستم مسواک بزنم باید این کار رو به تو محول کنم و دندونامو تو مسواک کنی.سعی میکنی گیره موهای منو به موهام بزنی.موهاتو شونه میکنی.دیدی بابا نماز میخونه تو هم یاد گرفتی سجده میکنی میگه آرتین الله اکبر تو هم سرتو میبری پایین و یه چیزایی واسه خودت میگی اگه هم حین سجده رفتن پات دم دستت باشه پات رو هم میخوری.قربونت برم.اگه صدای اذان بشنوی حتی اگه از بیرون خونه باشه باهاش زمزمه میکنی و واسه خودت میخونی.پیام بازرگانی خیلی دوست داری.فیلم های بزرگ تر هارو با اشتیاق بیشتری نسبت به برنامه کودک میبینی.رقصت فرا حرفه ای شده تنها میایستی و دستاتو بالا تکون میدی تازههههه انگشت های پات رو هم میزنی زمین ومیخوای راه بری و برقصی.بی نهایت موزیک دوست داری.خداروشکر دیگه تخم مرغ هم میخوری.دیگه رسما از غذای ما میخوری به همین دلیل دیگه غذای ما بدون ادویه شده.دو روزه یادگرفتی از تخت و مبل خودت میای پایین انقدر هوای خودت رو داری که من عاشق این مواظبت کردنت هستم.وقتی کتاب میخونم میای از پشت سر میچسبی بهم و خودت رو لوس میکنی تا من کتاب رو ببندم و با تو بازی کنم.وقتی دارم چیزی مینویسم میای مداد رو میگیری تا تو هم بنویسی و من واست چشم چشم دو ابرو میکشم بعدش تو میگی بییییووو یعنی میو.استاد تقلید شدی.وقتی کرم میزنم به صورت یا دستم تو هم همین کار رو تکرار میکنی.چند روز پیش بارون میاومد رفته بودیم بیرون همین طور که برف پاکن شیشه رو تمیز میکرد تو هم تکون میخوری بابا قطعش میکرد تو هم می ایستادی دوباره تکون میخوردی تا اون هم کار کنه فکر میکردی وقتی تو تکون میخوری برف پاک کن این ور اون ور میره.انقدر کارهای جدیدت یاد شده فعلا همین ها یادم اومد.سعی میکنم زود به زود بیام عزیزم.دوست دارم هوارتا.

این هم یه عکس از یازده ماهگی آرتین.آرتین ودالی بازی با مامان


تاریخ : 10 آذر 1392 - 06:52 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1424 | موضوع : وبلاگ | 30 نظر