سلام گل پسری.الان که دارم واست این یادداشتو مینویسم ساعت 10 پنج شنبه است ما خونه عزیزیم .این چند روز دوباره من و بابا نگرانت بودیم آخه واست یه نقشه ی دیگه کشیده بودیم.نقشه نبودها مجبور بودیم.امروز ساعت 6 بردیمت پیش دکتر روضاتی که ... .بعدا بهت میگم که چی.من و بابا که کم دل.عزیزو با خودمون بردیم من از اتاق رفتم که نبینم دکتر چی کار میکنه اما تو طبق معمول شیشه نگرفتی و من مجبور شدم بیام شیرت بدم.سرمو اون طرف کردم که تورو نبینم.دکتر سفارشی بی حست کرد و توآم با خیال راحت شیر خوردی.الانم خوابه خوابی.قربونت برم فرشته کوچولو خیلی ناراحتت هستم مامانی اما میگن بچه هرچی نی نی تر باشه بهتره زوتر خوب میشه.مسلمون شدن هم درد سر داره ها!!!
به جا آوردن سنت مسلمان شدن گل پسری
-
مامان ایدا نفسجمعه 27 بهمن 1391 - 10:30
-
مامان امیرمحمدشنبه 28 بهمن 1391 - 17:57
-
مامان آیسان کوچولوسه شنبه 1 اسفند 1391 - 18:38
-
Zچهارشنبه 9 مرداد 1392 - 02:29