آرتین

آرتین جان تا این لحظه 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن دارد

کارهای جدید

سلااااااام پسر مامان.خوبی عجیجم؟مامان فدای تو بشه که هر روز یه کار جدید انجام میدی و ما رو خوشحال میکنی.مخصوصا وقتی که با آهنگ های مامان نای نای میکنی.البته دیگه انقدر حرفه ای شدی که با هر آهنگی دستاتو تکون میدی .بابا دیشب  در ماشین رو باز کرده بود ماشین هم داشت آلارم میداد دیدم تو داری نای نای میکنی در رو که میبستیم کاری نمیکردی ولی دوباره که در باز میشد میرقصیدی.دیگه اینکه 6روزه واسه خودت میگی بابا بابا بابا انقدر قیافت خوردنی میشه که آدم میخواد گازت بگیره .گاهی چشماتو رو هم فشار میدی و میگی بابا بابا بابا .همه ی حرفات هم توی کلمه ی ا خلاصه میشه.وقتی یه چیزی میخوای میگی ا میگیریمش میگی ا.دعوامون میکنی میگی ا.صدات میزنیم میگی ا.غر میزنی میگی ا و .... .هروقت بابا میخواد بره بیرون یا سر کار به محض اینکه لباس بیرون میپوشه تو میری پاهاشو میگیری که بغلت کنه و بعد با مامان بای بای میکنی و دیگه مهلت نمیدی در رو نشون میدی یعنی بریم دیگه.بعضی وقتا بابای بیچاره هم واسه جایزه ی این کارت بغلت میکنه و با هم میرید یه چیزی واسه من میخرید و میاید.پشت در میگم کیه میگی ا .الهی من فدات بشششششششم مامانی.راستی 2 3 روزه که ارتفاع هم تشخیص میدی راه سنجشش هم دستته اول دستتو به جای مورد نطرت میرسونی اگه رسید که هیچی میشینی.اگه هم نرسید که همون جوری میایستی و غر غر میکنی تا من بیام نجاتت بدم.مورچه انقدر موقع نشستن و بلند شدن هوای خودتو داری که مبادا با شدت رو زمین بشینی!!!روی تخت هم که باشی دیگه با دستت میفهمی که با زمین فاصله داری و تلاشی واسه پایین اومدن نمیکنی.اگه یه چیزی دم پات باشه با پاهای کوچولوت عقبش میزنی.دیگه فهمیدی که با این پاها میشه کار انجام داد اگه توپت توی رورویکت گیر کرد با پاهات میزنیش بیرون.خلاصه خیلی خوردنی شدی جیجرم.بوس عزیزم.راستی دندون بالاییت هم میخواد کم کم جوونه بزنه یه کوچولو لثت سفید شده.


تاریخ : 25 مرداد 1392 - 02:21 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1519 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر

کار جدید آرتین

پسر زرنگم ,قربونت بشه مامانی, اومدم دوباره چند تا از کارهای جدیدت رو واست ثبت کنم.دیشب(19مرداد92)یاد گرفتی که وقتی که چیزی بهت میدیم بعد میگیم آرتین بده اونو میذاری توی دستمون.الهی من قربون اون دست های کوچولوت برم مامانی.عمه زهرا اینو باهات تمرین کرد.دیگه اینکه چند روز پیش من یه هو سرفم گرفت توام داشتی واسه خودت بازی میکردی دیدم تو هم شروع کردی به سرفه های الکی.الهی من فدات بشم.دیگه تا شب هروقت میخواستی بهت نگاه کنیم الکی سرفه میکردی.الان هم هر وقت سرفه میکم تا ببینم تو چی کار میکنی میخندی و زور میزنی تا سرفه کنی.دو شب پیش اولین بارت بود که دیدی لباسشویی داره کار میکنه دستت رو گرفته بودی بهش و ایستادی سرپا و میخواستی لباس های داخلش رو بگیری و چون نمی شد غر میزدی.                   تاریخ عکس 17مرداد92                                                                                                                  


تاریخ : 20 مرداد 1392 - 17:27 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1197 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

کارهای جدید آرتین

عزیز دلم هرچی بزرگتر میشی شیرین تر و بازیگوش تر میشی.خیلی ها!!!دیروز یعنی 16مرداد 92دیدم که لثه ی بالاییت یه دونه زده و گرد شده فکر کنم دوباره داری دندون در میاری وای خدا.با عجله با بابا تصمیم گرفتیم ببریمت آتلیه تا از دندون پایینی هات عکس بگیریم رفتیم, اما آتلیه بسته بود ولی امروز بردیمت و چند تا عکس واسه یادگاری ازت گرفتیم.چند شب پیش عزیز افطاری داشت رفتیم رستوران و واسه اولین بار واسه گل پسریمون سوپ سفارش دادیم.انقدر سعی کردم بای بای و دس دسی و سر سری رو یاد بگیری انقدر بامزه این کارهارو انجام میدی.البته گاهی هم مارو ضایع میکنی واین کارها رو انجام نمیدی.صدات میزنم میگم آرتین کجایی مامان توام میگی ا  من هم میام ببینم کجایی.تازه اگه یه چیز از دستت بگیریم یا اینکه کاری مطابق میلت انجام ندیم دعوامون میکنی میگی ا ا ا.واسه اینکه نری تو گل خونه ی عزیز اینا مبل گذاشتن جلوی گل خونه اما دیروز از یه گوشه خودتو رسونده بودی تا دم گل خونه و یکی از برگ گل ها رو کنده بودی و در حال خوردن بودی طبق معمول من تورو سپرده بودم دست بابا خوبه رسیدم مامانی برگو کامل کرده بودی توی دهنت و نمیتونستی قورتش بدی چشمات قرمز شده بود.راستی دیگه وقتی میخوایم ناهار بخوریم تورو میذاریم توی یه قابلمه تا نیای توی سفره .در ضمن امروز هم سالگرد عقد من و بابایی هستش.بابا هم امروز نرفته سر کار تا خانوادگی با هم خوش بگذرونیم.دوستون دارم چاقاله ها.بووووووووس.


تاریخ : 17 مرداد 1392 - 23:29 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1306 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

فکر کنم آرتین زودتر بابا رو خوابونده!!!!

فکر کنم آرتین زودتر بابا رو خوابونده!!!!


تاریخ : 15 مرداد 1392 - 01:38 | توسط : مامان الهه | بازدید : 2593 | موضوع : فتو بلاگ | 24 نظر

شیرین کاریهای جدید آرتین

قربونت بشم مامان خداروشکر که تو بهتر شدی. وقتی مریض میشی انگار من و بابا هم افسرده و عصبی میشیم خونه به هم ریخته میشه بی حوصله میشیم خلاصه خیلی بد میشه شرایط.خداروشکر از دیروز تب نکردی بهتر هم شدی فقط نمیدونم چرا با گریه از خواب بیدار میشی.ایشالا اونم خوب میشه.از شیرینی هات میخواستم بگم: امروز که بابا از بیرون اومد تو خونه خیلی با هیجان و جیغ چهار دست و پا رفتی طرفش.یه بادکنک هم داری که دوروزه باهاش بازی میکی میزنی بهش اونم میره و تو هم تند و تند میری دنبالش نزدیکش که میشی چشمتو میبندی یه جیغ خوشحالی میزنی و دوباره میزنی بهش.من دستات رومیگیرم و میگم دسدسی خوب توام حالا کوچولویی واسه دس دسی در نتیجه من وارد عمل میشم دستاتو میزنم به هم توام انگشتاتو بازمیکنی و کلی ذوق میکنی.نمیدونم دوباره داری دندون در میاری آخه زبونت رو در میاری بیرون میگی بوووووو .وقتی میخوای بهت نگاه کنیم میگی اااا.وقتی میخوای بغلت کنیم میای نزدیک پاهامون میاستی و با دست پای ما رو میگیری و رو پای خودت بلندمیشی.وقتی شیر میخوای زود میای تو غلم و صورتت رو میمالی به لباسم. راستی قراره دوشنبه خونه رو موکت کنیم آخه وقتی شما رو سرامیک ها میری گاهی اوقات میخوری زمین من و بابا هم گفتیم این اوله زمین خوردناته بهتره یه مدت کف خونه موکت بشه.هال تقریبا شبیه مسجد شده دیگه چیزی توش نیست میز تلویزیون که خالیه خالیه.گلدون هام هم که بردم توی پله ها .هروقت میرفتم گل هامو آب بدم توام میخواستی دنبالم بیای توی تراس.من هی میام تورو بوس میکنم میگم عاشقتم بابا هم ادای منو در میاره.البته اونم میخواد خودش بگه عاشقتم, الکی ادای منو در میاره که با یه تیر دوتا نشون زده باشه.دیگه فعا همین ها یادم میاد عزیزم.دوست دارم هوارتا.بووووووس.(4مرداد92)


تاریخ : 04 مرداد 1392 - 19:55 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1518 | موضوع : وبلاگ | 28 نظر

...

خاله های عزیز ممنون از اینکه جویای حال آرتین هستید از اونجایی که حال آرتین جون هنوز کامل خوب نشده شرمنده ی تک تکتون هستم که نمیتونم واستون پیغام جداگانه بذارم.آرتین 3روزه تب میکنه و خیلی بهونه گیر شده و مدام گریه میکنه.امروزیه نیم ساعتی هست که داره واسه خودش بازی میکنه.انشاالله بهتر که شد میایم به همتون سر میزنیم. دوستون داریم.
تاریخ : 02 مرداد 1392 - 19:32 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1010 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر