آرتین

آرتین جان تا این لحظه 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن دارد

شیرین کاریهای جدید آرتین

قربونت بشم مامان خداروشکر که تو بهتر شدی. وقتی مریض میشی انگار من و بابا هم افسرده و عصبی میشیم خونه به هم ریخته میشه بی حوصله میشیم خلاصه خیلی بد میشه شرایط.خداروشکر از دیروز تب نکردی بهتر هم شدی فقط نمیدونم چرا با گریه از خواب بیدار میشی.ایشالا اونم خوب میشه.از شیرینی هات میخواستم بگم: امروز که بابا از بیرون اومد تو خونه خیلی با هیجان و جیغ چهار دست و پا رفتی طرفش.یه بادکنک هم داری که دوروزه باهاش بازی میکی میزنی بهش اونم میره و تو هم تند و تند میری دنبالش نزدیکش که میشی چشمتو میبندی یه جیغ خوشحالی میزنی و دوباره میزنی بهش.من دستات رومیگیرم و میگم دسدسی خوب توام حالا کوچولویی واسه دس دسی در نتیجه من وارد عمل میشم دستاتو میزنم به هم توام انگشتاتو بازمیکنی و کلی ذوق میکنی.نمیدونم دوباره داری دندون در میاری آخه زبونت رو در میاری بیرون میگی بوووووو .وقتی میخوای بهت نگاه کنیم میگی اااا.وقتی میخوای بغلت کنیم میای نزدیک پاهامون میاستی و با دست پای ما رو میگیری و رو پای خودت بلندمیشی.وقتی شیر میخوای زود میای تو غلم و صورتت رو میمالی به لباسم. راستی قراره دوشنبه خونه رو موکت کنیم آخه وقتی شما رو سرامیک ها میری گاهی اوقات میخوری زمین من و بابا هم گفتیم این اوله زمین خوردناته بهتره یه مدت کف خونه موکت بشه.هال تقریبا شبیه مسجد شده دیگه چیزی توش نیست میز تلویزیون که خالیه خالیه.گلدون هام هم که بردم توی پله ها .هروقت میرفتم گل هامو آب بدم توام میخواستی دنبالم بیای توی تراس.من هی میام تورو بوس میکنم میگم عاشقتم بابا هم ادای منو در میاره.البته اونم میخواد خودش بگه عاشقتم, الکی ادای منو در میاره که با یه تیر دوتا نشون زده باشه.دیگه فعا همین ها یادم میاد عزیزم.دوست دارم هوارتا.بووووووس.(4مرداد92)


تاریخ : 04 مرداد 1392 - 19:55 | توسط : مامان الهه | بازدید : 1522 | موضوع : وبلاگ | 28 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام