پسر گلی دیروز مامانی میخواست بره آرایشگاه میدونی که هفته ی دیگه عروسی زهرا عمه است.اول با خودم بردمت آرایشگاه که اگه گرسنه شدی پیشم باشی زهرا عمه ازت مراقبت میکرد.ولی دیدیم این طوری بیشتر اذیت میشی بابایی اومد بردت خونه عزیز و.... .زنگ زدم بابا ببینم تو چی کار میکنی گفت آرتین گرسنه شده منم گفتم بیارش پیشم وقتی اومدی دیدم بالای لبت زخم شده.نگو بابایی تورو گذاشته بود رو تخت خوابیده بودی و بعد که بیدار شدی غلت خوردی و از تخت افتادی پایین.خدا رحم کرده مامان.شارژر دوربین خرابه وگرنه ازت عکس میگرفتم.بووووس.
وااااای!!!
-
مامان مهدیسه شنبه 31 اردیبهشت 1392 - 04:20
-
مامان بهنودسه شنبه 31 اردیبهشت 1392 - 10:30
-
زهره مامان آرسامچهارشنبه 1 خرداد 1392 - 04:13
-
مامان امیرمحمدچهارشنبه 1 خرداد 1392 - 17:56
-
مامان ميساچهارشنبه 1 خرداد 1392 - 18:56
-
غزلپنجشنبه 2 خرداد 1392 - 18:13
-
مامان مهساجمعه 3 خرداد 1392 - 21:29
-
مامان امیرمحمدشنبه 4 خرداد 1392 - 17:34
-
مامان کوروشیکشنبه 5 خرداد 1392 - 10:50