سلام گل مسری مامان.خوب خوب خوب هستی؟چند دقیقه ی پیش کلی روحیه ی شاعرانم گل کرده بود و واست نوشتم اما تو اومدی و با زدن روی دکمه های لب تاب زحمت پاک کردنش رو کشیدی.امروز 14 شهریور 92 یه روز گرم تابستونی و یه خونه ی گرم که با وجود تو و بابایی گرمتر شده.ایشالا از 2شنبه ی آینده عکس های جدید واست میذارم.3 4 روزی میشه که یاد گرفتی توپت رو پرت کی من و بابا و تو میشینیم میگیم آرتین توپ بنداز توام توپ رو میندازی چون من و بابا ذوق زده میشیم و جیغ و دست و هورا میکنیم توام فکر کردی این جزو قوانین بازی هستش که بعد از پرت کردن توپ دست بزنی.3 روزی میشه که بهت میگم الو آرتین الو خوبی آرتین؟توام دستت رو میبری طرف گوشت و مثل گوشی دست گرفتن سرت رو هم کج میکنی قربونت بشم خوردنیه مامان.از روزی که جای سطل برنج رو عوض کردم تو با سبد سیب زمینی و پیاز ها دوست شدی و مدام اونجایی البته توی این سبد هم هرچیزی هست به جز سیب زمینی و پیاز.گاهی اوقات هم میری برگ گلهارو ناز میکنی.بهت میگم آرتین بابا نازی بابا نازی توام میزنی تو صورت بابا و مثلا نازیش میکنی.عشقت شده گاز گرفتن بینی بابا البته حق داری چون شبیه توپ هستش.شوخی کردم عزیزم.دوستون دارم هوارتا.بوس واسه دوتاتون.
نوشته ای دوباره
-
مامان ایلیاپنجشنبه 14 شهریور 1392 - 22:01
-
مامان ستايشپنجشنبه 14 شهریور 1392 - 22:42
-
غزل(مامان علی)پنجشنبه 14 شهریور 1392 - 23:43
-
مامان یسناجمعه 15 شهریور 1392 - 03:19
-
مامان امیر مهدیجمعه 15 شهریور 1392 - 04:49
-
مامان مهشیدجمعه 15 شهریور 1392 - 07:19
-
مامان بهنودجمعه 15 شهریور 1392 - 11:22
-
ماما ميساجمعه 15 شهریور 1392 - 12:16
-
مامان امیرارشاشنبه 16 شهریور 1392 - 20:16
-
حسام وحسنادوشنبه 18 شهریور 1392 - 07:31